داستان های کوتاه و حکایات :: مجله ی تفریحی سرگرمی جمیرا

مجله ی تفریحی سرگرمی جمیرا

درباره سایت
مجله ی تفریحی سرگرمی جمیرا

ﭘﻨﺪ ﯾﮏ ﭘﺪﺭ ﭘﯿﺮ ﺑﻪ ﻓﺮﺯﻧﺪﺵ۳ مطلب با موضوع «💙 فــرهـنـگ هـنـر تــاریــخ :: داستان های کوتاه و حکایات» ثبت شده است

۱

 

ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻫﯿﭻ ﺩﺳﺘﯽ ﺩﺭ ﻫﯿﭻ ﺟﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎ ﻧﺒﺎﺵ ﻭ ﺍﺷﮑﻬﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺩﺳﺘﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﭘﺎﮎ ﮐﻦ ‏( ﻫﻤﻪ ﺭﻫﮕﺬﺭﻧﺪ‏)

ﺯﺑﺎﻥ ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻧﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﻭﻟﯽ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﻗﻮﯼ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﺑﺘﻮﺍﻧﺪ ﺑﻪ ﺭﺍﺣﺘﯽﻗﻠﺒﯽ ﺭﺍ ﺑﺸﮑﻨﺪ ‏)ﻣﺮﺍﻗﺐ ﺣﺮﻓﻬﺎﯾﺖ ﺑﺎﺵ ‏)

ﺑﻪ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﺕ ﺣﺮﻑ ﻣﯿﺰﻧﻨﺪ ﺑﯽ ﺍﻋﺘﻨﺎ ﺑﺎﺵ ﺁﻧﻬﺎ ﺟﺎﯾﺸﺎﻥﻫﻤﺎﻧﺠﺎﺳﺖ ﺩﻗﯿﻘﺎ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﺕ ‏( ﮔﺬﺷﺖ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ‏)

▫️ﮔﺎﻫﯽ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺣﻔﺎﻇﺖ ﺍﺯ ﺗﻮ ﮐﺴﯽ ﯾﺎ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺗﻮ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩﺍﺻﺮﺍﺭ ﺑﻪ ﺑﺮﮔﺸﺘﻨﺶ ﻧﮑﻦ ﭘﺸﯿﻤﺎﻥ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺷﺪ ‏( ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ ﭘﺲ ﺣﮑﻤﺘﺶ ﺭﺍ ﻗﺒﻮﻝ ﮐﻦ‏)

▫️ﻋﻤﺮ ﻣﻦ ۸۰ ﺳﺎﻝ ﺍﺳﺖ ﻭﻟﯽ ﻣﺜﻞ ۸ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﮔﺬﺷﺖ ﻭ ﺩﺍﺭﻩ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥﻣﯿﺮﺳﻪ ‏( ﺩﺭﺍﯾﻦ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﻫﺎﯼ ﮐﻢ ﮐﺴﯽ ﺭﺍﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺧﻮﺩﺕ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﻧﮑﻦ ‏) ﻧﻪ ﺳﻔﯿﺪﯼ ﺑﯿﺎﻧﮕﺮ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻧﻪ ﺳﯿﺎﻫﯽ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﺯﺷﺘﯽ ﮐﻔﻦ ﺳﻔﯿﺪ ﺍﻣﺎ ﺗﺮﺳﺎﻧﻨﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮐﻌﺒﻪ ﺳﯿﺎﻩ ﺍﻣﺎ ﻣﺤﺒﻮﺏ ﻭﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﻨﺘﯽ ﺍﺳﺖ

ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﻪ ﺍﺧﻼﻗﺶ ﻫﺴﺖ ﻧﻪ ﺑﻪ ﻣﻈﻬﺮﺵ
ﺍﮔﺮﺻﺪﺍﯼ ﺑﻠﻨﺪ ﻧﺸﺎﻧﮕﺮ ﻣﺮﺩﺍﻧﮕﯽ ﺑﻮﺩ ﺳﮓ ﺳﺮﻭﺭ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﺑﻮﺩ ﺍﮔﺮ ﻟﺨﺘﯽ ﻭ ﺑﺮﻫﻨﮕﯽ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﺯﻥ ﺑﻮﺩﻥ ﻭﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﺑﻮﺩ، ﻣﯿﻤﻮﻥ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺯﯾﺒﺎﺗﺮ ﺑﻮﺩ

ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺳﺮﺕ ﺭﺍ ﺑﺎﻻ ﺑﺒﺮﯼ ﻭ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﻫﺎﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭘﯿﺶ ﺧﺪﺍ ﮔﻼﯾﻪ ﮐﻨﯽ ﻧﻈﺮﯼ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺑﯿﻨﺪﺍﺯ ﻭ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﻫﺎﺕ ﺭﺍ ﺷﺎﮐﺮ ﺑﺎﺵ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﺰﺭﮒ ﻧﻤﯿﺸﻮﺩ ﺟﺰ ﺑﻪ ﻭﺳﯿﻠﻪ ﯼ ﻓﮑﺮ

 

منتظر انتقادات و پیشنهادات شما هستیم

zhuliet.com

معین محمدزمانی
موافقین۰ مخالفین۰
شنبه, ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۲:۲۶ ب.ظ

متنی به یاد یاد یام خوش گذشته۳ مطلب با موضوع «💙 فــرهـنـگ هـنـر تــاریــخ :: داستان های کوتاه و حکایات» ثبت شده است

۴۳

 

قدیما ﺣﺮﻳﻢ ﺧﺼﻮﺻﻲ ﻧﺒﻮﺩ ﺣﺘﻲ ﺣﻤﺎﻣﺶ ﻋﻤﻮﻣﻲ ﺑﻮﺩ،ﻭﻟﻲ ﭼﺸﻢ ﻫﻴﭽﻜﺲ ﻫﺮﺯﻩ ﻧﺒﻮﺩ .
ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍ ﭘﺎﻱ ﻛﺴﻲ ﺟﻠﻮ ﻛﺴﻲ ﺩﺭﺍﺯ ﻧﺒﻮﺩ،ﻭﻟﻲ ﭘﺸﺖ ﭘﺎ ﺯﺩﻥ ﻫﻢ ﻧﺒﻮﺩ .
ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍ ﺣﺮفی ﺗﻮی ﺩﻟﻬﺎ ﻧﺒﻮﺩ ﻛﻪ ﻫﻴﭻ،ﺣﺮﻓﻲ ﻫﻢ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﻛﺴﻲ ﻧﺒﻮﺩ .
ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍ ﺑﺮﮔﺮ ﻭ ﭼﻨﺠﻪ ﻭ ﺑﺨﺘﻴﺎﺭﻱ ﻧﺒﻮﺩ،ﮊﻟﻪ ﻭ ﭘﺎﻱ ﺳﻴﺐ ﻧﺪﺍﺷﺖ، ﻧﻮﻥ ﻭ ﭘﻨﻴﺮ ﺑﻮﺩ.
ﺍﻭﺝ ﻛﻼﺳﺶ ﺗﻮﻱ ﺳﺒﺰﻱ ﻭ ﺍﻧﻮﺍﻉ ﺗﺮﺷﻲ ﻭ ﺁﺵ ﺑﻮﺩ .
ادامه مطلب
معین محمدزمانی
موافقین۰ مخالفین۰
شنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۶، ۰۱:۴۴ ب.ظ

داستان خریدن کفش ملانصرالدین۳ مطلب با موضوع «💙 فــرهـنـگ هـنـر تــاریــخ :: داستان های کوتاه و حکایات» ثبت شده است

۳۶۱

 

ملانصرالدین برای خرید پاپوش نو راهی شهر شد. در راسته ی کفش فروشان انواع مختلفی از کفش ها وجود داشت که او می توانست هر کدام را که می خواهد انتخاب کند. فروشنده حتی چند جفت هم از انبار آورد تا ملا آزادی بیشتری برای تهیه کفش دلخواهش داشته باشد. ملا یکی یکی کفش ها را امتحان کرد، اما هیچ کدام را باب میلش نیافت. هر کدام را که می پوشید ایرادی بر آن وارد می کرد. بیش از ده جفت کفش دور و بر ملا چیده شده بود و فروشنده با صبر و حوصله ی هر چه تمام به کار خود ادامه می داد. ملا دیگر داشت از خریدن کفش ناامید می شد که ناگهان متوجه ی یک جفت کفش زیبا شد!

ادامه مطلب
معین محمدزمانی
موافقین۰ مخالفین۰
شنبه, ۶ شهریور ۱۳۹۵، ۰۸:۱۷ ب.ظ
 کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید